فریاد زیر آب با خنده بلد نیستم عاشق بشوم نه،بنده بلد نیستم عاشق بشوم اصلا تو خودت را بکشی من اینم شرمنده بلد نیستم عاشق بشوم! هستی عالم هست تو هست همه در دست تو دست همه پیوست تو پیوسته جانها مست تو گریان تو چشمان ما ای غایب ازچشمان ما یعقوب گریان تو شد یوسف پریشان تو شد عیسی به قربان تو شد موسی به فرمان تو شد گریان توچشمان ما ای غایب ازچشمان ما در کشورعشق مقتدا خامنه ای ست هم رهبر وهم سرور ما خامنه ای ست دیروز اگر عزیز مصر یوسف بود امروز عزیز دل ما خامنه ای ست این کشور ما ملک پیمبر باشد فرمانده ما ز نسل حیدر باشد هر کس که بُود خامنه ای رادشمن از مشرک وبت پرست بدتر باشد ما منتظر صبح شب یلداییم آماده برای فرج فرداییم روزی که عزیز فاطمه می آید باخامنه ای به کربلا می آییم
از طعنه جاهلان نخواهم ترسید برخنده ی این زمانه خواهم خندید من پای ولای رهبرم میمانم تاکور شودهرآنکه نتواند دید.. ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم در ره عشق جگر دار تر از صد مردیم هر زمان بوی خمینی به سر افتد ما را دور سیدعلی خامنه ای می گردیم غمگین نشد از اینکه به او تاخته اند یا آنکه به جانش تبر انداخته اند وقتی جگر انار خون شد که شنید از شاخه ی او چوب فلک ساخته اند سرمایه عمر آدمی یک نفس است آن یک نفس از برای یک همنفس است باهمنفسی گرنفسی بنشینی مجموع حیات عمرآن یک نفس است دریا به خروش آمده وطوفان است ابر و مه وخورشید وفلک گریان است باسوز وگداز نوحه میخواند باد زنجیر زن دسته ی ما باران است تاآخر برج میشود غم داریم دلشوره ی نان وآب ومرهم داریم دور از تو گران است محبت آقا یارانه ی لبخند تو راکم داریم باورم شدپاک بودن لذت است عاشقی پروردن حیثیت است باورم شد دوستی ها لحظه ای ست جز رفاقت باخدا که دائمی ست
تقصیر ماست غیبت طولانی شما بغض گلو گرفته ی پنهانی شما بر شوره زار معصیتم گریه میکنی جانم فدای دیده بارانی شما پرونده ام برای شما دردسر شده وضع بدم دلیل پریشانی شما ای وای من که قلب شما راشکسته ام آقا چه شد تبسم رحمانی شما ای یوسف مدینه مرا هم حلال کن عفو و گذشت سنت کنعانی شما آیا حقیقت است که اصلا شبیه نیست رفتار ما به رسم مسلمانی شما صدها هزار نوح وسلیمان نشسته اند در انتظار منسب دربانی شما
پسر عمه ام رَپر شده است اهل ژست و ادا و قِر شده است صورتش را سیاه کرده خفن خط ریشش رسیده تا گردن ته صدایش گرفته وخشن است عشق تیپ وقیافه ی فشن است وضع وحالش اگرچه ناجور است شده دلخوش به اینکه مشهور است شده معروف بین نسل جوان صاحب نام وشهرت وعنوان گرچه از هرلحاظ تعطیل است مایه افتخار فامیل است..
اصلا حسین جنس غمش فرق میکند این راه عشق پیچ وخمش فرق میکند اینجا گدا همیشه طلبکار میشود اینجا که آمدی کَرمش فرق میکند شاعر شدم برای سرودن برایشان این خانواده محتشمش فرق میکند از نوع ویژگی دعا زیر قبّه اش معلوم میشود حرمش فرق میکند تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش حتی سیاهی علَمش فرق میکند من از حسین منی پیغمبر خدا فهمیده ام حسین همه اش فرق میکند
آن کس که از برای خدا سینه میزند اصلا به اشتیاق شما سینه میزند تنها خدا ز کُنه دلم گشته باخبر کاین عبد روسیاه چرا سینه میزند دستی که هست غرق گناهان بیشمار حالا به اعتقادشفا سینه میزند جبرییل پای روضه گریبان دریدهُ در اوج اشک و هول و ولا سینه میزند شخصی دگر کنار در جنة الحسین با ذکر سیدالشهدا سینه میزند درگوشه ای ز مجلستان فطرس ملک بی ادعا بدون ریا سینه میزند مرهون لطف حضرت ارباب میشود آنکس که از برای خدا سینه میزند
آنانکه عاشقند به دنبال دلبرند هرجا که میروند تعلق نمیبرند از آنچه که وبال ببینند خالی اند عشاق روزگار سبکبار می پرند پرواز میکنند به هرجا که جلوه ایست گاهی ملائک اندوگاهی کبوتراند دل را به دست هرکس و ناکس نمیدهند دلداده ی قدیمی آل پیمبرند آنانکه عاشق علی وفاطمه شدند مدیون خانواده ی موسی بن جعفراند ماعاشقیم عاشق زهرا وحیدریم ماشیعیان کشور موسی بن جعفریم
مهر تو را به عالم امکان نمیدهم این گنج پربهاست من ارزان نمیدهم گر انتخاب جنت وکویت به من دهند کوی تو را به جنت و رضوان نمیدهم نام تو را به نزد اجانب نمیبرم چون اسم اعظم است به دیوان نمیدهم جان میدهم به شوق وصال تو یاحسین تا بر سرم قدم ننهی جان نمیدهم ای خاک کربلای تو مُهر نماز من آن مهر را به ملک سلیمان نمیدهم ما را غلامی تو بُود تاج افتخار این تاج را به افسرشاهان نمیدهم دل جایگاه عشق تو باشد نه غیر تو این خانه خداست به شیطان نمیدهم تا سرنهاده ام چو مؤید به درگهت تن زیر بار منت دونان نمی دهم
من روز ازل دل به تو دلبر دادم حق خواست که در دام غمت افتادم از کودکی ام میان هیأت هایت من آب به دست عاشقانت دادم بهتر ز بهشت، روضه های تو بُود آموخته این راز به من استادم یکبار که از هیأت تو جاماندم دیدم که هزار سال عقب افتاده ام نام همه گر شود فراموش، قسم هرگز نرود نام حسین از یادم آنقدر حسین حسین بگویم محشر تا روضه بپا شود از این فریادم قبل از همه جا به کربلایت رفتم زین روست که تا روز ابد آبادم
مجنون حریف غصه لیلا نمیشود زخم فراق بی تو مداوا نمیشود فالی زدم به حضرت حافظ جواب داد بخت همیشه بسته ی ما وا نمیشود آب از سرم گذشت در این موج بی کسی ساحل حریف طعنه دریا نمیشود قدری بیا و حال خراب مرا ببین حالی بپرس کم ز تو آقا نمیشود دل خوش به هیأتم که همیشه حضورتو جز در هوای روضه سقا نمیشود آقا به جان پهلوی مادر ظهور کن درد مدینه بی تو مداوا نمیشود آقا شنیده ایم که بهار ظهور تو بی انتقام حضرت زهرا نمیشود
کوه پرسید ز رود زیر این چرخ کبود راز ماندن در چیست گفت در رفتن من کوه پرسید ومن ؟ گفت در ماندن تو بلبلی گفت ومن؟ خنده ای کرد وگفت در غزلخوانی تو آه از آن آبادی که در آن کوه رود رود مرداب شود بلبل سرگشته سرش رابه گریبان ببرد ونخواند دیگر من وتو بلبل و کوه و رودیم راز ماندن جز در خواندن من ماندن تو رفتن یاران سفر کرده مان نیست ، بدان!
قســم به غیرت مردانه ی علی اصــغر به درد عشق نخوردن چه ارزشی دارد هزار ســر به فدای غــباری از خــاکم وطن نبــاشد اگر تن چه ارزشـــی دارد از این طرف نگرانی ست تا که برگردند از ان طرف چه کسی شوق امدن دارد کسی که تا لب مــرز جنون جـلو رفته به کربــلادل اومــیل ســر زدن دارد اگر که پــای حرامی به کــشورم وا شد همیــشه خاک طلا داردست کج دارد به هـشت سال دفاع مقدسـم سوگند هــوای خاک مرا ثـــامن الــحجج دارد
سینه زدن فقط وفقط این کمال نیست مقصودنوکری که فقط عشق وحال نیست سینه زنی که سینه زن واقعی بُود نسبت به هیأتش نفسی بی خیال نیست بیچاره است هرکه در این راه مثل من درفکرباز کردن راه وصال نیست یک روز مستِ مست ودوصدهفته بی خیال این راه ورسم عاشقی واعتدال نیست آنکس که عاشق رخ ماه حجاز شد در گیر و دار روز و شب وماه وسال نیست قدر نفس کشیدن در روضه را بدان زیرا دگر برای زیارت مجال نیست آنکس که اکتفا به ظواهرکند بدان فهمش فراتر از سخن خد وخال نیست دنبال عشق وعاشقی بی بهانه باش زیرا برای عشق حقیقی زوال نیست آری کسی که دل بنهد در کف نگار دیگر وصال یار برایش محال نیست این آخرین کلام من دل شکسته است مِی خوردن از کف همه بهرت حلال نیست
در هر مصیبت ومحنی فابک للحسین در هرعزای دل شکنی فابک للحسین در خیمه مراثی واندوه اهل بیت قبل از شروع هر سخنی فابک للحسین در مکتب ارادت ابن الشبیب ها هم ناله با ابالحسنی فابک للحسین شب های جمعه مثل ملایک میان عرش با بوی سیب پیرهنی فابک للحسین لب تشنه جان سپرد اگرعاشقی غریب یا روی خاک مانده تنی فابک للحسین گرم طواف، نیزه و شمشیر وتیرها دور شهید بی کفنی فابک للحسین در لحظه تلاوت قرآن که دیده است غرق به خون شود دهنی فابک للحسین ...
کسی آرام می آید نگاهش خیس عرفان است قدم هایش پر از معنا دلش از جنس باران است کسی فانوس بر دستش به سان نور می آید امید قلب ما روزی ز راه دور می آید
اهل عشقیم وسکوت اهل اقلیم قنوت وزش باد ز هرسو باشد ماطرفدار تفکر هستیم ابر اندیشه ما می بارد گل اندیشه ما می شکفد ما سفر در پیشیم هر که با ماست نفس تازه کند اندکی صبر سحر نزدیک است آسمان تعطیل است بادهابیکارند ابرهاخشک وخیس هِق هِق گریه ی خود راخوردند شهرخالیست ز عشاق بُودکزطرفی مردی ازخویش برون آیدوکاری بکند فصل تزویر و ریا فصل ترویج دروغ سعی یک عده برآن است بگویندپرستومُرده لاله هم افسرده روز روز دِگریست حرف تازه بزنید لاله ها جاماندند ولی هیهات اگر دروغشان باور ماست همه ی قافله ی رنگ و ریا گوش کنید این بدانید وبدانیم وبدانند همه تابسیجی زنده ست تانفس میکشدعشق یک خیال خام است که کسی بتواند حرمت از لاله و پرواز و پرستوشکند ابرهاباخیزش رعدهاباغرّش قطره هاباریزش هرسه بارود که در جریان است جملگی شعرتو رامیخوانند که توسبزی ای عشق درکشورعشق مقتداخامنه ای ست هم رهبر وهم سرورماخامنه ای ست دیروز اگرعزیز مصریوسف بود امروز عزیز دل ماخامنه ای ست... تصویری از زردشت بر دیوار ما نیست یعنی که سازش با اهورا کار ما نیست ما با دعا، باعشق با حافظ رفیقیم عکسی جز اینها بر در و دیوار ما نیست حقا که تو از سلاله ی فاطمه ای باخنده ی خود برغم ما خاتمه ای زیباتر از این نام نباشد به جهان سیدعلی الحسینی الخامنه ای دوست دارم که دوست، عیب مرا همچو آیینه روبرو گوید نه که چون شانه با هزار زبان پشت سر رفته مو به مو گوید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها |
|||
![]() |