فریاد زیر آب

 

من همان شبان ِ عاشقم

سینه چاک و ساکت و غریب

بی تکلّف و رها

در خراب ِ دشتهای دور

ساده و صبور

یک سبد ستاره چیده ام برای تو

یک سبد ستاره

کوزه ای پُر آب

دسته ای گل از نگاه ِ آفتاب

یک رَدا برای شانه های مهربان تو!

در شبان ِ سرد

چارُقی برای گامهای پُر توان ِ تو

در هجوم درد...

من همان بلال ِ الکنم ،  در تلفظ ِ تو ناتوان

وای از این عتاب! آه....

                                             برگزیده از وبلاگ : روایت تنهایی



           
برچسب:, ::
اشراق

تو به من خندیدی ونمیدانستی

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

وتو رفتی و هنوز

خش خش گام تو تکرار کنان

میدهدآزارم

ومن اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت...؟



           
برچسب:, ::
اشراق

هستی عالم هست تو  

هست همه در دست تو

دست همه پیوست تو

پیوسته جانها مست تو

گریان تو چشمان ما

ای غایب ازچشمان ما

یعقوب گریان تو شد

یوسف پریشان تو شد

عیسی به قربان تو شد

موسی به فرمان تو شد

گریان توچشمان ما

ای غایب ازچشمان ما



           
برچسب:, ::
اشراق

 

کوه پرسید ز رود

زیر این چرخ کبود

راز ماندن در چیست

گفت در رفتن من

کوه پرسید ومن ؟

گفت در ماندن تو

بلبلی گفت ومن؟

خنده ای کرد وگفت

در غزلخوانی تو

آه از آن آبادی

که در آن

کوه رود

رود مرداب شود

بلبل سرگشته سرش رابه گریبان ببرد

ونخواند دیگر

من وتو

بلبل و کوه و رودیم

راز ماندن جز در

خواندن من

ماندن تو

رفتن یاران سفر کرده مان نیست ،

بدان!




           
برچسب:, ::
اشراق

 

کسی آرام می آید

نگاهش خیس عرفان است

قدم هایش پر از معنا

دلش از جنس باران است

کسی فانوس بر دستش

به سان نور می آید

امید قلب ما روزی

ز راه دور می آید

 



           
برچسب:, ::
اشراق

اهل عشقیم وسکوت

اهل اقلیم قنوت

وزش باد ز هرسو باشد

ماطرفدار تفکر هستیم

ابر اندیشه ما می بارد

گل اندیشه ما می شکفد

ما سفر در پیشیم

هر که با ماست نفس تازه کند

اندکی صبر سحر نزدیک است

 آسمان تعطیل است

بادهابیکارند

ابرهاخشک وخیس

هِق هِق گریه ی خود راخوردند

شهرخالیست ز عشاق بُودکزطرفی

مردی ازخویش برون آیدوکاری بکند

فصل تزویر و ریا

فصل ترویج دروغ

سعی یک عده برآن است بگویندپرستومُرده

لاله هم افسرده

روز روز دِگریست

حرف تازه بزنید

لاله ها جاماندند

ولی هیهات اگر دروغشان باور ماست

همه ی قافله ی رنگ و ریا گوش کنید

این بدانید وبدانیم وبدانند همه

تابسیجی زنده ست

تانفس میکشدعشق

یک خیال خام است

که کسی بتواند

حرمت از لاله و پرواز و پرستوشکند

ابرهاباخیزش

رعدهاباغرّش

قطره هاباریزش

هرسه بارود که در جریان است

جملگی شعرتو رامیخوانند

که توسبزی ای عشق

درکشورعشق مقتداخامنه ای ست

هم رهبر وهم سرورماخامنه ای ست

دیروز اگرعزیز مصریوسف بود

امروز عزیز دل ماخامنه ای ست...



           
برچسب:, ::
اشراق

صفحه قبل 1 صفحه بعد