فریاد زیر آب تو به من خندیدی ونمیدانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک وتو رفتی و هنوز خش خش گام تو تکرار کنان میدهدآزارم ومن اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت...؟ نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پیوندهای روزانه |
|||
|